خبرگزاری مهر - گروه سیاسی : جلال رفیع متولد سال 1333 است که در سالهای دهه 40 و 50 شمسی یکی از اعضای شاخص دانشجویان جریان مذهبی محسوب می شد و بارها به زندان مخوف "کمیته مشترک ضدخرابکاری" افتاد. رفیع قبل از دستگیری و در زمان دانشجویی، کتابهایی چون " ارتجاع مدرن و رسالت ما، صبر بصیر، صبر انسان و قرآن ، اصول حاکم بر روابط اقتصادی اسلام" را به رشته تحریر درآورد و برخی از این آثار با نام مستعار و به صورت زیراکسی منتشر و پخش شد.
کتاب "از دانشگاه تهران تا شکنجه گاه ساواک"، حاصل گفتگویی طولانی با رفیع است که بیشتر حول محور زندان کمیته مشترک و خاطرات تلخ و شیرین آن می گذرد. کتاب فوق توسط متولی فعلی زندان (موزه عبرت ایران) تدوین و منتشر شده و رضا رفیع (برادر جلال رفیع) آن را ویرایش کرده است.
یکی از ایرادات کتاب را می توان سئوالات کم و اطلاعات نه چندان عمیق مصاحبه کننده از وقایع تاریخی دانست که باعث شده است که جلال رفیع، متکلم وحده باشد و خواننده شاهد پرسش و پاسخی چالشی با مصاحبه شونده نباشد.
اولین نکته ای که بعد از تورق کتاب به ذهن مخاطب می آید این است که حتی خاطرات تلخ شکنجه گاه ساواک از زبان طناز رفیع شنیدنی و شیرین شده است، به خصوص اینکه قالب کتاب هم "گفتگو" است و مصاحبه شونده قیدهای نوشتن را کمتر داشته و با فراغ بال و محدودیت کمتر به گفتن و روایت کردن پرداخته است. چند نمونه از این خاطرات -که بهترین معرفی برای کتاب هم می تواند باشد- را می خوانیم:
- من و هم سلولم (احمد لاریجانی) در زندان کمیته مشترک با هم شطرنج بازی می کردیم، با خمیری که از ترکیب مغر نان و چایی شیرین درست کرده و روی پتوی سیاه چسبانده بودیم، صفحه شطرنج درست شده بود، مهره های سفید و سیاه را هم از همان خمیر ساخته بودیم، نیمی از خمیر را با دوده های سقف سلول سیاه می کردیم، هم سلولی من، احتراما از آقای هاشمی رفسنجانی استفتاء کرد( در مورد بازی شطرنج) که هاشمی با خنده پاسخ داد: در اینجا اشکال ندارد، بازی کنید! (صفحه 115).
- در آن روزگار موسیقی مطلقا حرام دانسته می شد، به حدی که بعضی از روزها می دیدم که در اثنای آواز خواندن من آیت الله مهدوی کنی اتاق را ترک می کند. از کسی علت را پرسیدم، ایشان (آیت الله گرامی) به من گفت احتیاط می کنند، گفتم مگر آواز خوان زن است؟ پاسخ داد گاهی "تحریر صدا" و به اصطلاح فقها، "ترجیع" داری و احتمالا ایشان در ترجیع هم شبهه دارد. حتی بارها می دیدم که آیت الله منتظری، اخبار ساعت 2 بعدازظهر را از رادیوی جیبی اش گوش می کند ولی نوبت به "مارش اخبار" که می رسد صدا را می بندد(صفحه 99).
- صمد علیپور، هم سلولی مارکسیست من، معمولا از من می خواست که آواز بخوانم تا رنج شکنجه و سلول کاهش یابد. من هم تصنیف معروف مرغ سحر را برایش می خواندم، یک روز خبر فوت "چوئن لای" نخست وزیر چین کمونیست و مدتی بعد خبر مگر "مائو" رهبر چین رسید، یک حالت اندوه در فضای سلول احساس می شد، صمد گفت مرغ سحر را بخوان. من برای اینکه از اندوه بیرون بیارمش، اینگونه خواندم :"مرغ پکن! ناله سرکن، داغ مرا تازه تر کن، مرغ مسلح(!) ز درون قفس درآ، نغمه پیکار پرولتاریا سرا، وز نفسی عرصه این حزب توده (!) را پرشرر کن، ما رو خرکن!(صفحه 124).
جلال رفیع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به یکی از چهره های شاخص مطبوعات دوران جدید تبدیل شد، سرمقاله نویسی روزنامه کیهان(58-59) و عضویت در شورای سردبیری روزنامه اطلاعات از جمله مشاغل رفیع در این سالها بود.
در پایان کتاب، تصاویر جالبی از زندگی سیاسی جلال رفیع درج شده است که جالب ترین آنها مربوط به بازدید اخیر رفیع از زندان و شکنجه گاه "کمیته مشترک " است که امروز به همت وزارت اطلاعات به "موزه عبرت" تبدیل شده است.
نظر شما